دنياي شيرينت به کـام ديگران باشد
لبخندهايت سهم از ما بهتران باشد
کج کرده راهش را به سمت دامنت خورشيد
پرچيــن گلهـــاي تـــــو وقتـــي زعفران باشد
گلگونه هاي شرجي شهريور گيلان
نارنـــج هاي نوبــــر مـــازندران باشد
يک دکمــــه از پيراهنت افتاده در کوچــه
جوينده اش يابنده ي گنجي گران باشد
شب زنده تر شد با پل ابروکمان شهرم
تا لهجه ي شيرين خرما هم در آن باشد
مطلــع نديدم ناب تـــر از بيت ابرويت
بايد قلم در بيت بيتش خيزران باشد
مستي خيالي نيست،همدستم اگر باشي
هر جــام چشمت ناب تر از شوکـــران باشد
وقتي که مي دانم نگاهت در نگاهم نيست
ديگـــر نبــايد انتــظار از ديگـــران باشد
پس لااقل شب روسري را از سرت بردار
مهتـــاب بايد آسمانش بـي کـــران باشد