وبلاگ :
بردبري
يادداشت :
حصري که واجب بود
نظرات :
0
خصوصي ،
33
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مهديس
نبار باران...
عاشقانه اش نکن...
بغضم را نتکان...
خاطرات را زنده نکن...
من و او ديگر کنار هم نيستيم...
او زير چتر ديگري و من خيس خاطراتم...
پاسخ
من از بيدستوپاييها نکردم راه گم اينجامرا حکميست انگوري ز دست ِ پير ِ خُم اينجاسگاني را که با يک استخوان خشنود ميديديبه تيغ نقد ميبُرّم از آنان گوش و دُم اينجامبادا داغ پيشاني تو را در شُبهه اندازدکه عمري مست کوبيده خر دجّال سُم اينجابه جز خطي که بر بادام ِ چشمت مينويسد مستنديدم هيج استادي به خوشخطي ِ خُم اينجاشرابي در غزل انداختم چل سال پيش از اينکه نوشانوش ميرقصند با پيکِ يکُم اينجا